جهان عرب امروزه بیش از هر زمان دیگری پذیرای کنترل و سلطه ایالات متحده آمریکاست. این بدان معناست که این کشور حضور نافذ و تعیینکنندهتری در جهان عرب پیدا کرده است. بسیاری این باور و اعتقاد را فاقد وجاهت تئوریک و عملیاتی میدانند و بیان میدارند که این منطقه وارد دوران رنسانس خود شده است. اما آنچه با دید عمیقتر محرز میشود همانا بسط نفوذ و به تبع آن ظرفیت بالاتر برای پیشبرد سیاستهای آمریکاست.
مردم منطقه بیبهره از اسطورههای تاریخ بعد از استقلال شدهاند. اسطورهها در بطن ماهیت تاریخی جهان عرب به وجود آمدند. کیفیت و چرایی اعتبار یافتن آنها بازتاب ویژگیهای اجتماعی و مناسبات در جوامع این جغرافیا بوده است. هر جغرافیایی و به تبع آن هر فرهنگی اسطورههای خاص خود را حیات میبخشد. اسطورهها زاده حیات تاریخی جوامع خود هستند. زیست در تمامی جنبههای ساختاری و ارزشی در این منطقه بهشدت متاثر از سنتهای مستقر و حاکم است.
بخشی از این سنتها ماهیت پویا دارند و کثیری نیز ویژگی بهشدت ایستا را به نمایش میگذارند. اسطورههای مدرن در جوامع عربی از بطن مبارزه این کشورها با استعمارگران غربی قدم به بیرون گذاشتند. یکی از مولفههای شکلدهنده هویت انسانها اسطورههایی هستند که آنها برای خود انتخاب کردهاند. انسانها نیاز به اسطوره دارند چراکه فقدان آن چالش هویتی محسوب میشود. انقلابیونی از قبیل معمر قذافی و صدامحسین در بطن نگرشها و احساسات ضداستعماری در جهان عرب پا به صحنه گذاشتند.
در جغرافیایی که مفاهیم انتزاعی از گستردگی و اعتبار برخوردار نیستند، اندیشهورزی و ایدهگرایی نمیتواند بستر حیاتبخش اسطورهها باشد. توانایی تخریب و به چالش گرفتن خشونتآمیز چارچوبها و قدرتهای وابسته است که محوریت کلیدی در شکل دادن به اسطورهها را پیدا میکنند. جمال عبدالناصر، صدامحسین و معمر قذافی جایگاه اسطورهای در ذهنیت اعراب یافتند چراکه از قوه قهریه و خشونت که مشروعیت عملیاتی را در حافظه تاریخی تودهها داراست برای برهم زدن معاملات حاکم استفاده کردند. اینان بر غرب و وابستگان به مجموعه ارزشی غربمحور قیام کردند.
این افراد که بهشدت متاثر از محیط حقارتآمیز اطراف خود، زندگی غیرانسانی تودهها و وابستگی شدید ساختارهای قدرت به قدرتهای بیگانه بودند در چارچوب گفتمان ملیگرایی عربی به نقد خصمانه و خشونتآمیز محیط خود پرداختند. آنچه اینان موفق به انجام آن شدند این بود که تودهها را بهرهمند از چیزی کردند که فاقد آن بودند. قیامهای استعمارستیزانه رهبران پان عرب هویت مبتنیبر ملیگرایی را حیات داد. عربیسم تودهها و نخبگان انقلابی را قادر ساخت که مبنایی برای تعریف خود و به تبع آن چارچوبی برای نقد و چالش سلطهگران غربی بیابند.
رهبران پان عرب از قبیل معمر قذافی و صدامحسین «خودبزرگی» را در رابطه با قدرتهای غربی و استعمارگران سنتی ممکن ساختند. اینان به اسطورههای جهان عرب تبدیل شدند چراکه تودهها هویت خود را در رابطه با فعالیتهای استعمارستیزانه آنها متجلی ساختند. حال اگر بتوان این سمبلهای هویتی را اسطورهزدایی کرد بهطور اتوماتیک هویتها ریشه گرفته و در حرکات استعمارستیز ماهیت تعریفکننده خود را از دست میدهند. تنها هنگامی امکان سلطه و کنترل بیگانه حیات مییابد که فرد تهی از هویت باشد یا اینکه به جهت تحقیر، هویتی شکننده بیابد. فردی که نتواند خود و دیگران را در چارچوب یک معیار خاص تعریف کند فاقد محتواست.
تودههای عرب شاهد سقوط حقارتآمیز اسطورههای خود بودهاند و به همین روی است که باید انتظار سلطه وسیعتر و حضور پردامنهتر هرچند غیرمستقیم غرب را در جهان عرب داشت. انسانهایی که اسطورههای خود را بر بالای دار یا افتاده روی جدول خیابانها نظاره کنند در فضایی تحقیر شده زندگی را ادامه خواهند داد. غرب به رهبری آمریکا آگاه بود که رهبران پان عرب سالها قبل اقتدار و جسارت را از دست دادهاند و به رهبرانی معمولی و متداول تبدیل شدهاند. اما مرگ حقارتبار آنها ضروری بود تا اسطورهزدایی در جهان عرب شکل بگیرد. مرگ تحقیرآمیز اسطورهها، هویت حیات یافته بهواسطه وجود آنها را تهی از محتوا میسازد و انرژی لازم برای ابراز وجود را از بین میبرد. این آن چیزی بود که غرب در مرگ صدامحسین و قذافی جستوجو کرد.