تصور کنید صبح یک روز بهاری از خانه بیرون آمدهاید تا دنبال کاری بروید؛ مثلاً برای سر زدن به بیماری به بیمارستان بروید یا راهی منزل یکی از اقوام شوید. احتمالاً آخرین چیزی که ممکن است به آن فکر کنید این است که راننده خودرویی که قرار است شما سوار آن شوید، قاتل زنجیرهای از کار در بیاید.
این دقیقاً همان اتفاقی است که برای 9 خانم با سن و سال مختلف افتاد؛ بهار 76، یک مجرم سابقهدار که از زندان فرار کرده بود، بعد از مدتی سکون و سکوت، حرفهاش را از سر گرفت و خفاش شبهای تهران شد.
پرونده «غلامرضا خوشرو»، یکی از مهمترین پروندههای جنایی تاریخ پلیس ایران است. در میان پروندههایی مثل «اصغر قاتل» و «سعید حنایی» و حتی «قتل کودکان در پاکدشت» این پرونده شاید بتواند عنوان «مشهورترین» را بدست بیاورد، چون علاوه بر پوشش خبری گسترده از سوی روزنامهها از ماجراهای مربوط به آن، صداوسیما هم در پوشش اخبار و دادگاههای خوشرو مشارکت داشت و از معدود پروندههای جنایی محسوب میشود که در مورد آن رمان هم نوشته شده (رمان خفاش شب، نوشته سیامک گلشیری - انتشارات مروارید) و ماهها صفحههای حوادث روزنامهها را درگیر کرده است.
قاتل غرب تهران، موجود ویژهای بود؛ مثل اکثر قاتلان زنجیرهای دیگر، خونسرد و باهوش و بدون عذابوجدان. با یک پیکانِ دزدی خانمهای تنها یا همراه فرزندانشان را سوار میکرد، میکشت، به آنها تجاوز میکرد، طلا و چیزهای با ارزش و حتی چیزهایی که برای خانه خریده بودند میدزدید و بعد جسدها را در محلهای خلوت آتش میزد.
خفاش شب، مرد سابقهداری که در یکی از روستاهای خراسان به دنیا آمده بود، کارش را با دزدیهای کوچک شروع کرد. هر بار که دستگیر شد، برای خودش یک نام جدید اختراع کرد. دستگیریاش در سال 61 به اتهام دزدی، آغاز یک سلسله تعقیب و گریز بین او و نیروی انتظامی بود که در آن زمان هنوز سیستم یکپارچهای برای هماهنگی نیروهایش در استانها و شهرستانهای مختلف نداشت.
او که سواد درست خواندن و نوشتن به زبان فارسی را هم نداشت، از راهی که هیچ وقت در مورد آن صحبتی نشد، اندکی انگلیسی و روسی یاد گرفته بود و با همینها بود که مورد اتهام جاسوسی قرار گرفت و برای آن هم مدتی در زندان به سر برد.
بعد از اینکه آزاد شد، همان کاری را که در آن تخصص داشت از سر گرفت؛ دزدی ماشین و خردهریزهای دیگر. بعد از آن، شهر به شهر گشتن و بارها باز داشت شدن، تجربهاش را بیشتر و بیشتر کرد تا این که 10 سال بعد در 1372 دوباره دستگیر شد. این بار ماجرا جدیتر بود. چند زن جوان شکایتهایی در مورد آدمربایی، تجاوز و دزدیده شدن طلا و پولشان توسط دو سرنشین یک خودروی پیکان طرح کرده بودند. در نتیجه این شکایتها، خوشرو و مرد دیگری به نام علی کریمی بازداشت شدند، مورد اتهام قرار گرفتند، مجرم شناخته شدند و با رأی دادگاه میرفتن که در زندان وکیلآباد مشهد محبوس شوند، اما اتفاق دیگری افتاد.